دکه آکو
دکه آکو

دکه آکو

گور خری جهش یافته

راستش نه فرشته سقوط کرده ام 

و نه شامپانزه  تکامل یافته

 بسان گور خری هستم جهش یافته

جواب گوی سوال های بی پاسخ ,سفید با خط های مشکی!

با پوستی به روز نشده 

موهای بلند و مشکی ,گاه باز و راه راه گاهی هم بسته و دم گونه

خری بزرگوار و نفهم 

گور به گور شده ای سیاه ,سفید

ازاده ای زندان پوش

جفتک پرانی قابل 

اری گورخری هستم جهش یافته

بهرام مسلک ها احتیاط, عاقبت شما هم گور است…



فقط قصاص

دورهمیامون پر بود از حرفای چرت و بی سر وته!

اون روزم استثناءنبود از هر دری حرف میزدیم

,نمیدونم صحبتمون از کجا شروع شد که با سوال غزل ادامه پیدا کرد"بچه ها اگه یکی از عزیزاتون ,مثلا باباتون و بکشن چه کار میکنین؟ عفو یا قصاص؟"

شقایق:معلومهه قصاص

مهسا:ولی من میبخشم

غزل:منم با عفو موافقم,تو چی ساینا؟

من:بستگی داره سهوی باشه یا عمدی,اگه سهوی باشه عفو ولی اگه عمدی باشه (مکث),نمیدونم واقعا , امیدوارم در شرایطش قرار نگیرم

شقایق:ولی من چه سهوی چه عمدی میگم قصاص

غزل:تو که خیلی احساساتی هستی ,چی شد انقدر بیرحم شدی؟

مهسا:دادگاه تنفس اعلام میکنه ,بیاین بریم که زنگ خورد

ها ها ها بریم…

هنوز یه سال هم از تنفس دادگاهمون نگذشته بود که دنیا بد جور کمر همت و بست تا حرف شقایق و ثابت کنه!

چند سال گذشته ولی هنوز اون صبح گند آبان ماه و هق هق های غزل  رژه میره تو مغزم

سوالای و بی وقفه من و صورت پر از اشک غزل

گوشم فقط توانایی شنیدن جمله اول و داشت(بابای شقایق و کشتن!)

ضربه انقدر کاری و تغییر چهرم محسوس بود که گریه غزل قطع بشه

اون عصر بارونی و صورت پر از زخم شقایق,شایان ۱۳ساله ای که یه شبه شد مرد خونه,مادری که…

لعنت به ما که تمام شب زجه های شقایق و شنیدیم و کلامی واسه دلداریش پیدا نکردیم

اون زجه میزد و ما بی صدا اشک ریختیم

دو هفته گذشت تا اون مردک روانی دستگیر شد,روانی که نه چون تمام ازمایشا سلامت روانیش و تایید کردن

بی وجدانی که به ۲تا پسر بچه تجاوز کرد,چند بار دزدی کرد,یه جوون و پرت کرد تو چاه,یه تیرم شد سهم بابای شقایق!

درخواست عفو کرد در حالی از کاراش پشیمون نبود, ,هدفش خلاصی ادما از زندگی بود!

درخواست عفو کرد و قصاص شد

شقایق:معلومهه قصاص

تو اون دور همیا حرفای خوبم زیاد زدیم از پیشرفت و موفقیت هم زیاد گفتیم

ولی حیف که اثبات این حرف در اولویت قرار گرفت

حیف و صد حیف.

اینجا شیراز است

شهری که به خاطر شرابش تو کل دنیا معروف،جایی که منشور حقوق بشر نوشته شده,زادگاه شاعری که شعرش ورودی سازمان بین الملل ,شهری که حافظ حتی ازش یه متر هم دور نشد,قطب پزشکی ایران حتی خاورمیانه,شهر گل و بلبل,شهر ترشی و ابغوره

شیراز و دوست دارم به خاطر چهار فصل بودنش,به خاطر بی خیال و خوش گذرون بودن مردمش,به خاطر باغ ارم و عفیف ابادش,به خاطر فالوده های پشت ارگ کریم خانش,به خاطر عطر مست کننده بهار نارنجش

به خاطر بلوار چمرانش-…اخ  چمران…-این عکس بلوار چمران یعنی در حقیقت view هتل چمران

چقدر خاطره دارم از این بلوار تمام سال هایی که دانش اموز بودم ,روزی دو بار از اینجا رد میشدم ,تنها مسیری که هیچ وقت ازش خسته نشدم, و نمیشم,هیچ وقت برام تکراری نشد و نمیشه

باید صبح های جمعش و ببینی که چقدر شلوغ 

باید ساعت ۶صبحش و ببینی ,حجم ادمایی که اومدن ورزش و پیاده روی و ,ادمای شاد و خوشحالی و که با چه لذتی دارن نارنج میریزن رو اش سبزی صبحانشون 

اینجا برای همه شیرازی ها دوست داشتنی ,انقدر دوست داشتنی که شیرازی ها رو ساعت ۶ صبح روز تعطیلی میکشونه برای ورزش و تفریح

نمیدونم روزی میتونم از این شهر دل بکنم ,نمیدونم میتونم از خاطره هام دل بکنم

شیراز و دوست دارم ,خاکستری نیست پر رنگ,ادماش و دوست دارم ,راست میگن شیرازی و میشه با یه درخت و یه اب باریک هم خوشحال کرد باید بند و بساطشون و خنده های از ته دلشون و کنار همین یه درخت و همین اب باریکه ببینی ,نمیدونی چقدر از خنده هاشون لذت میبرم

تنها زمانی که نمیگن حالو ای موقع ,زمانی که می خوان برن تفریح 

نمی دونم میتونم یه روز از همه اینا دل بکنم…!!!