دکه آکو
دکه آکو

دکه آکو

مهاجرت

از این به بعد اینجا می نویسم :

      www.dakeako.blog.ir

بر چهره گل نسیم نوروز خوش است

نمی دونم چی داشت که ادم و جذب خودش میکرد

چیز زیادی ازش نمیدونستم , میگفتن اصالتا روسی 

که به دلیل شرایطی،   با خانوادش به ایران مهاجرت میکنه

این زن یه الهه بود !

چیز زیادی از موسیقی و فیلم و مد روز نمیدونست

ته ته کنسرت رفتنش ,خوابیدن در بهار خواب و گوش دادن به صدای هایده و مهستی  که در هتل هما برنامه اجرا میکردن  بود

 البته این ماجرا رو بعد ها از پدرم به واسطه همسایه بودنشان شنیدم که یه خاطره مشترک محسوب میشد

باورش سخت یه دختر روس۱۳ ساله که  با یه مرد ایرانی ۲۲-۲۳ ایرانی  ازدواج میکنه چه جوری میتونه این همه آرامش داشته باشه

چه جوری میتونه با خواهر شوهری که از قضا پیر دختر و کمی بدعنق زندگی کنه و چشماش بخنده

صورتش نور داشت ,بخدا که نور داشت دوست داشتی هی بشینی و نگاش کنی ,از اون نورایی که دوست داری بشه راه زندگیت

محبتش روح داشت ,با هر کلام  با هرنگاه بغلت میکرد 

دوست مادربزرگ مرحومم و مادر زن داییم بود تقریبا دور!

ولی  قربان صدقه های از ته دلش خیلی نزدیک بود ,خیلیی

پاک بود ,یه بهشتی زمینی ,ارام  و بی نهایت دوست داشتنی

از نمونه های بارز روح خدا بود

حتی وقتی الزایمر گرفت صورتش پر از سوال نبود ,نگاهش گنگ نبود

ارام تر بودحتی پر نور تر ,نگاهش همچنان نوازشت میکرد

کمی پس از سال تحویل پر کشید

هنوز که هنوز وقتی بهش فکر میکنم ریه هام پر از عطر بهار نارنج میشه

چه خوش بود نسیم نوروز …

*عنوان شعری از جناب خیام

گیر افتادم

_چایی میخوری؟

+مشکل تو با رفتن چیه؟

_مشکلی ندارم, بریزم برات؟

+مشکلی نداری که وقتی بحث رفتن میشه ابرو هات گره میخوره این تشویش ها از نداشتن مشکل؟

_میدونی رفتن خوبه,خیلی خوبه 

من عاشق رفتنم,بری و بری حتی بی هدف ,حتی بی مقصد

حداقلش اینه که یه تجربه داری,یه تجربه جدید

+خب…

_ من ادم رفتن نیستم ,من ادم موندنم,موندن وموندن

من یه لعنتی صبورم ,خیلی صبور

+مگه نمیگی عاشق رفتنی ,تجربه جدید نمیخوای؟

_چرا ولی نمی دونم واقعا نمیدونم

گیر افتادم بین خودم و خودم!


بیا دیگه دو ساعت چی با خودت میگی 

اومدم  ,اومدم

ببار ای برف

منتظرم …

از اولین سوز منتظرم

نگذاشتم زغال های باربیکیو را تمیز کنند

خیلی وقت است ان هویج گوشه باغچه را نشان کردم

دستکش هایم اماده سقوط ازاد میان برف های سفیدند

کاش برف ببارد,انقدر که کفاف یک شکم گنده را بدهد

ببارد و من ادمک برفی ام را بسازم,ادمکی چاق و شکم گنده با دماغی دراز و نارنجی ,چشمانی سیاه و بی قاعده

ادمکی بسازم خوشحال و بی اطلاع

که دست هیچ جراحی  دماغ بی قواره اش را هدف نرود

بی دست خیره شود به روبرو

دو روز بیاید بخندد و برود

کاش برف ببارد

خاور میانه

میانه خاوریم…

نه بسان گوسفندی در آرزو ,

نه انسان طور بالیدنی بر سدر !

کمربندی چرمی در تنظیم اندازه دنیا

جلو میرویم طبق الگوی سوراخ ها

یا داغ میشویم برای الگوی جدید

میانه ی این پیاز بد بوییم!

خاور گونه میانه اییم…